وقتی تقویم را ورق می زنیم به آبان ماه که می رسیم ، به روزهایی برخواهیم خورد که برای مردم و دولت یادآور روزهای سخت ملتهب و گاهی خاطره انگیز است . صرف نظر از بهمن 57 که از لحاظ سیاسی نقطه ی عطف تاریخ معاصر ایران را به خود اختصاص داده است ، آبانماه را می توان پرماجراترین ماه برای انقلاب دانست ، روزها روزهای حساسی می شود . حساس از این لحاظ می گویم که اتفاقات بسیار مهم و سرنوشت سازی در همین روزها برای کشورمان افتاده است .اتفاقاتی که ممکن بود به راحتی هر کشور یا دولتی را وادار به سقوط و از هم پاشیدگی کند ؛ که در ایران به لطف خدا و درایت حضرت امام اینچنین نشد . از میان روزهای مهم آبان دو روز از همه مهمتر و شاخص ترند : 13 آبان و 15 آبان .
ابتدا با هم اتفاقات این دو روز را مرور می کنیم :
13 آبان 1343 : بازداشت و تبعید امام خمینی به ترکیه
13 آبان 1357 : کشتار دانش آموزان و دانشجویان در دانشگاه تهران
13 ابان 1358 : تسخیر لانه جاسوسی به دست دانشجویانـ [ـی که بعد از این ماجرا پیرو خط امام نام گرفتند ]
13 آبان 1365 : افشای ماجرای مک فارلین
__________________________
15 آبان 1357 : سقوط دولت شریف امامی در پی دستور درگیری با دانشجویان دانشگاه تهران و تشکیل دولت نظامی ارتشبد ازهاری
15آبان 1358 : استعفای دولت موقت بازرگان
بهمین دلیل بیراه ندیدم که قسمتی از مصاحبه آقای هاشمی رفسنجانی با قدرت اله رحمانی در همین رابطه را در وبلاگ بگذارم . کل مصاحبه در سال 1382 انجام شده و در 14 شماره از روزنامه ی کیهان به طبع رسید و همین مصاحبه بعدها توسط موسسه ی کیهان بصورت کتاب درآمد . فکر می کنم بازخوانی بعضی از این متون جالب و پرفایده باشد .
……
*تا اینجای گفت و گو ، یکسال اول انقلاب ( بهمن 57 تا بهمن 58 ) را اجمالا بحث کردیم . در این یک سال چند اتفاق خیلی مهم افتاد که هر کدام می توانست برای انقلاب خطرناک باشد و حتی منجر به از بین رفتن اصل انقلاب شود . غائله ی کردستان ، خوزستان ، گنبد ، قضیه ی حزب خلق مسلمان و آقای شریعتمداری و ده ها بحران ریز و درشت دیگر . در این بین اشغال لانه ی جاسوسی و مساله ی گروگانگیری – که از یک طرف به حرکت انقلاب سرعت داد و از طرف دیگر در سیاست خارجی برای ما بحران درست کرد – وضع متفاوتی داشت . در این مقطع می بینیم حضرت امام که به قم تشریف برده بودند ، بر می گردند و آرام آرام دخالت مستقیم شان را در امور بیشتر می کنند . در قضیه گروگانگیری ، برای دشمن مساله می آفرینند که رقابت و تضاد ذاتی انقلاب را با آمریکا و استکبار علنی می کند و از گروگانگیری به عنوان « انقلاب دوم » یاد می کنند . این حرکت از کارهایی است که برخلاف جاهای دیگر – که اغلب ، سران حزب و رهبران انقلاب و روحانیت پیرو خط امام ، حضرت امام را به میدان می کشیدند و در جاهایی که برای تسریع حرکت انقلاب لازم بود ، از ایشان تایید می گرفتند – قضیه برعکس است . یعنی این امام هستند که جلو حرکت می کنند و شما و بقیه آقایان را ناچار می کنند که پشت این ماجرا باشید . چون می بینیم فردای بعد از اشغال لانه و یا همان روز اشغال که آقای مهدوی کنی به « کمیته » دستور می دهند بروند و دانشجویان را بیرون کنند ؛ حضرت امام بلافاصله به حمایت از دانشجویان وارد می شوند و یک حرکت محدود دانشجویی را تبدیل به یک قیام ملی علیه استکبار می کنند . به هر حال کنترل اشغال لانه در اختیار سران اصلی نظام – که شما و دیگران باشید – نبود . این گونه به نظر می رسد که در این مقطع حضرت امام در واقع آقایان را دنبال خود کشاندند و وادار کردند که موضع بگیرند . حتی وقتی « شورای امنیت سازمان ملل » می خواهد تشکیل جلسه بدهد و از ایران دعوت می کند که کسی برود ، گویا بنی صدر می خواست برود که کسی برود که حضرت امام تاکید می کند « اگر ایشان برود ، اعلام می کنم ایشان هیچ ربطی به ما ندارد و سمتی ندارد » . یعنی پیش بینی می کنند اعضای شورای امنیت ، ایران را محکوم می کنند و همین اتفاق هم می افتد . حتی شوروی و چین هم به محکومیت ما را رای می دهند . می خواهم ببینم این تلقی ما از حرکت امام چقدر به نظر شما درست است ؟
– این که گفتید ما در مساله گروگان ها پیشتاز نبودیم ، همینطور است . اگر هم به ما واگذار می شد و از اول مشورت می شد ،
نظر مساعد نمی دادیم . این که ما مقابل عمل انجام شده قرار گرفتیم ، صحیح است . ما که اصلا ایران نبودیم من و آیت الله خامنه ای در سفر حج بودیم . برای خواب به پشت بام اقامتگاه خود در مکه رفته بودیم که این خبر را از رادیو شنیدیم . لذا فردا برگشتیم . البته مراسم حج هم تمام شده بود . مراحل بعد هم این گونه بود . یعنی دانشجویان در صحنه بو دند . آنها هم احتمالا بدون اجازه امام کار نمی کردند . رابطینی مثل حاج احمد آقا و موسوی خوئینی ها داشتند . قضیه بنی صدر هم که گفتید ، درست است . از این نمونه ها خیلی داشتیم . می خواستیم اعضای سیاه پوست را آزاد کنیم ، یک مشکل داشتیم . می خواستیم زنها را آزاد کنیم یک مشکل داشتیم . برای وقت ملاقات ، مشکل داشتیم . کشیش های خارجی آمده بودند و یک مشکل دیگر داشتیم . یک بار بنا بود تحویل وزارت خارجه بدهند که بازی در آوردند . مسایل خارجی و آمدن نماینده از طرف امریکا ، سازمان ملل و دنیا هر روز در شورای انقلاب برای ما یک مساله بود . هیچ وقت ما فعال نبودیم . همیشه در این مساله منفعل بودیم.
*مشهور است که سقوط دولت موقت ناشی از لانه ی جاسوسی بود . این مطلب را آقای بازرگان رد می کند و می گوید : استعفایمان را رد دو هفته قبل از این حادثه به شورای انقلاب داده بودیم . زیرا ما به عنوان دولت باید مقررات بین المللی را رعایت می کردیم و نمی توانستیم از قضیه اشغال لانه حمایت کنیم . این که تعبیر می کنند در اثر اشغال لانه و گروگانگیری دولت موقت سقوط کرد ، اصلا سقوطی در کار نبود و ما استعفای داوطلبانه دادیم . دلیلش هم مسایل دیگری بود . حقیقت این ماجرا به نظر شما چه بود ؟
– من این را می پذیرم که بازرگان و دوستانش از مدت ها قبل به این نتیجه رسیده بودند که نمی توانند کار کنند . اقای مهندس بازرگان به جلسات می آمد ، هر وقت به مشکلی برخورد می کرد و یا چیزی را که می خواست تصویب نمی کردیم ، می گفت : « خودتان بیایید اداره بکنید . » یا فرض کنید اگر کسی از ما سخنرانی می کرد – به خصوص آیت الله خامنه ای و شهید بهشتی که گاهی انتقاد می کردند – ایشان سخت عصبانی می شد و می گفت : « من کار نمی کنم ، من نمی توانم کار بکنم . »از این چیزها همیشه داشتیم . استعفای قبلی را به خاطر تصویب مساله ولایت فقیه در خبرگان داده دبودند . بعد از ولایت فقیه هم اینها دیگر دلگرم نشدند که کار کنند . تکلیف شده بود و ماندند . اینکه می گویید که ایشان گفتند : دو هفته قبل از این حادثه استعفای خود را به شورای انقلاب دادند ، من اطلاع ندارم . بعید است که ایشان استعفا داده باشند و من ندانم. شاید در زمان سفر ما به مکه بود ، اخیرا هم مذاکرات شورای انقلاب را خوانده ام .استعفایی ندیدم. ولی قبول دارم که این ها خیلی به دولت نچسبیده بودند و همیشه می گفتند به ما اجازه بدهید کنار برویم .
* در واقع قضیه اشغال لانه آقایان را وادار کرد.
– به نظرم بله . یعنی به جایی رسیدند که دیدند دیگر نمی توانند . بهانه بهتری هم برای استعفا پیدا کرده بودند و شرایطی هم بود که نمی توانستند کار کنند.
* حضرت امام (ره) تسخیر لانه جاسوسی را انقلاب دوم معرفی کردند . تلفی شما از این عبارت چیست؟
– چون بنای ما همیشه این بود که مرید و تابع امام باشیم ، به خودمان اجازه نمی دادیم در نظرات امام شک کنیم . ما از نظرات امام خیلی برکات دیدیم . جاهایی بود که ایشان تصمیمی می گرفتند و ما نمی فهمیدیم . بعد می دیدیم که حق با ایشان است . معمولا وقتی ایشان چیزی می گفتند، ما قلبا اطاعت می کردیم …
* و بعدا هم معلوم می شد تصمیم ایشان درست بود.
– همیشه این گونه نبود . مثلا در قضیه جلوگیری از نامزدی شهید بهشتی ، ما خیلی مخالف بودیم ولی آخر هم قانع نشدیم ، با این وجود به دستور ایشان عمل کردیم و مطیع هم بودیم . اما هنوز فکر می کنیم که اشتباه بود.
* البته ما مطلب را این جور نمی بینیم . حضرت امام در همین قضیه بنی صدر – در آن روزهای آخری که عدم کفایت سیاسی بنی صدر مطرح می شد – فرمودند : « من نمی خواستم کار به اینجا برسد که تو [بنی صدر] با منافقین ائتلاف کنی . ولی تو با این کار گور خودت را کندی » . می خواهم عرض کنم شاید نتیجچه کاری که امام کرد همین بود که این ها به صحنه بیایند ، میدان بگیرند ، خودشان را نشان بدهند و حذف شوند که بعد از آن ، انقلاب بتوانند مسیرش را ادامه بدهد . چون اگر به میدان نمی آمدند ، همیشه طلبکار بودند و می گفتند نگذاشتند ما وارد میدان شویم.
– الان هم می گویند نگذاشتند.
* حداقل در آن مقطع تا مدتی سرشان کمتر شد.
– اگر از اول نمی گذاشتیم کار کنند، این مشکلات را نداشتیم . البته گفتم که تقریبا به باور رسیده بودیم ، نظرات امام بهتر از نظرات ماست و خودمان را در این حد نمی دانستیم که به خودمان حق بدهیم به نظر خودمان در مقابل نظر امام اصالت بدهیم و این نکته هم که شما که گفتید می تواند جزء فواید تصمیم امام باشد.
.
.
.
* ماجرای مک فارلین پیش از «کربلای 5» افشاء شد افشای آن در 13 آبان 65 بود و ما عملیات فاو را در بهمن 64 انجام دادیم . حدود نه ماه بعد از فتح فاو این قضیه افشاء شد .
– جریان از مدت ها قبل در رابطه با گروگان های آمریکایی در لبنان شروع شده بود و چند محموله تاو ، هاگ و قطعات فرستاده بودند . ما در عملیات تانک های زیادی عراقی ها را با تاو ها زدیم .
* لابد تاو را از راه های دیگری می گرفتیم ؟
– کم داشتیم. این دفعه یک مقدار دستمالن باز شده بود. اینکه آمریکایی ها سیاستشان را عوض کرده بودند ، ما سند خیلی محکمی نداریم . شروع قضیه مک فارلین نامه ای است که آقای قربانی فر به اقای کنگرلو می نویسد که آن موقع مشاور نخست وزیر بود .
قربانی فر به خاطر ارتباطاتی که از زمان شاه با این نوع کارها داشت ، دلالی سلاح می کرد و گویا قبل از آن هم ماموران ما از او سلاح هایی گرفته بودند ، و آقای کنگرلو می گوید؟ «جلسه ای در خانه ‹دول‹ بود – که گویا آن موقع رئیس پارلمان و از سران جمهوری خواه بود – که ریگان و بوش [پدر] هم در آن جلسه بودند . در آن جلسه می گویند : از عراق حمایت می کنیم و اگر پیروز شود ، سودش را شوروی ها خواهند برد لذا بهتر است از جنگ استفاده و به ایران کمک کنیم . چون ایران شکست نمی خورد ، پس خوب است که در این پیروزی سهم داشته باشیم و بعدا استفاده کنیم.» البته مقداری از اسناد در آمریکا است که مطمئنا به دست ما نمی رسد . نامه قربانی فر را داریم . اینکه واقعا تغییر مسیر ، با یک تاکتیک و کار دیگری بوده ، هنوز برای ما روشن نیست و شاید بعدا روشن شود . به هرحال وقتی که این نامه به آقای کنگرلو می رسد ، به ما می گوید و ما هم در جلسه سران قوا بحث می کنیم . واسطه ما آقای کنگرلو بود. چون نامه های زیادی هم بین او و قربانی فر رد و بدل شد که بیشتر حزف های معمولی است . نامه اول اینست که چرا ایران در بازر سیاه این ها را گران می خرد؟ از ما بخرد ما حاضریم به شما کمک کنیم تا در جنگ پیروز شویم . این ادعای آن ها بود . ما هم گفتیم آزمایشی وارد می شویم . یعنی بعد از بحث ها می بینیم آن ها از ما چه می خواهند یا ما از آن ها چه می خواهیم . کم کم که این بحث ها مطرح شد ، آن ها اولین چیزی کخ مطرح کردند ، این بود که کمک کنید تا گروگان های ما در لبنان آزاد شوند و این به عنوان یک علامت خوب خواهد بود . ما هم به آن ها گفتیم نیازهای ضروری ما را که در بازار سیاه پیدا نمی شود ، به ما بدهید . چند قلم را صورت دادیم که تاو ، موشک های هاگ ، لامپ های رادارها و موارد دیگر بود که آن موقع برای تهیه آن ها خیلی محدودیت داشتیم . در آن موقع وضع ما به حدی بد بود که با یک لامپ چند رادار را به نوبت فعال می کردیم . لامپ رادار هاگ را گاهی به خارک و گاهی به تهران می بردیم که مثلا سیستم هاگ را فعال نگه داریم . وضع ما خیلی بد شده بود . لیستی از قطعات مورد نیاز را مسئولین پشتیبانی گرفتیم و به کنگرلو دادیم مذاکرات به همین صورت ادامه پیدا می کرد . ما هم زحمت زیادی کشیدیم تا سر نخ و رد پایی از گروگان ها پیدا کردیم . خیلی سخت بود . لبنانی ها خیلی پیچیده عمل می کردند . در این مدت آمریکایی ها غیر مستقیم به ما چند قلم کالا می دادند و پولش را می گرفتند . ما هم کمک می کردیم که گروگان ها زودتر آزاد شوند . یک مقدار که این مراحل پیش رفت ، خبر دادند که هیئتی از آمریکایی ها می خواهند برای مذاکره به ایران بیایند که تصمیمات کلی و اساسی تر بگیریم . بحث این بود که همراه خود یک کشضتی نیاز های درخواستی ما را می آورند البته به ما نگفته بودند که رئیس هیئت مک فاترلین است . اصلا اعضای هیئت را معرفی نکرده بودند فقط گفتند وقتی آمدند ، می فهمید اختیارات زیادی دارند . بر اساس همین خبری که داشتیم ، عمل شد . هواپیمای آن ها در فرودگاه نشست و از آنجا خبر دادند که در راس هیئت ، مک فارلین است و پیام ویژه ای از آقای ریگان به همراه هدایایی آورده است یک کلید طلایی بود به عنوان نماد باز شدن درهای بسته بین دو کشور ، یک کیک بود که طبق رسم آن ها نماد دوستی است و یک انجیل که پشت آن را امضا کرده بود . به امام (ره) هم گفته بودیم که هیئتی می آید و کارشناس های ما با آن ها صحبت می کنند ولی مک فارلین تقاضای ملاقات با همه ما را مطرح کرده بود . مدتی در فرودگاه آن ها را معطل کردند بالاخره به این نتیجه رسیدیم که باید مذاکره کنیم . از مجلس و اطلاعات سپاه دو نفر با این ها مذاکره کردند . آقای فریدون وردی نژاد از سپاه و دکتر هادی از مجلس رفتند. تا آنجا این ها خلاف قرار عمل کردند و چیزهایی که قرار بود بدهند ، نمی دادند یا کم می دادند . مثلا بنا بود 5 هزار تاو بدهند ، پانصد تاو دادند . بعضی چیزها مثل هاگ و لامپ ها که برای ما خیلی مهم بود ، نمی دادند یا کم می دادند .
* آن کشتی که گفتند واقعیت داشت؟
– نه کشتی هم نیامد . در هواپیما چند کانتینر گذاشته و آورده بودند . یکی از کارهای بدی که کردند این بود که این موشک های هاگی که برای ما آورده بودند ، از اسرائیل بود. مارک اسرائیل روی آن بود که در فرودگاه مانده بود و ما هم بر نمی داشتیم که آخرش هم برگرداندند . در همین هیئت هم حتی شخصی از اسرائیل بود . همه این ها خلاف قرار بود و ما انتظار نداشتیم . بعدا هم معلوم شد حتی قیمت اقلام را گران دادند و می خواستند پول اضافی را در نیکاراگوئه برای ضد انقلابیون کنترا خرج کنند . این هم از پستی آن ها بود این مقدار ، پولی برای آن ها نبود گویا 6 میلیون دلار بیشتر گرفتند و همه معاملات ما 21 میلیون دلار شد .
* در همین مقطع ؟
– نخیر ، از اول تا آخر که قطع شد ، 21 میلیون بود که 14 میلیون را دادیم و 6 میلیون را ندادیم . چون گران حساب کرده بودند . [20=6+14]
……
بقیه را می توانید در کتاب بی پرده با هاشمی مطالعه کنید.
دیدگاههای اخیر